25.

ساخت وبلاگ
جلوی آینه خیره شده بودم به چشمام...

سرخی چشمام و گودی زیر چشمم بدجوری توی ذوق میزد.

آب از مژه هام چکه میکرد و بینیمو با صدا بالا کشیدم و یه لحظه احساس کردم سرگیجه دارم.

چشامو محکم بستم و روی سرامیک های کف حمام نشستم...

احساس بدبختی کل وجودمو گرفته بود .

نمی دونم با چه توانی بلند شدم و دوباره رفتم زیر دوش و هق هق هامو خفه کردم و گوشم بدجور تیر میکشید .

آدم توی آینه  بهم دهن کجی میکرد و من عجیب دلم میخواست آینه رو بشکنم...

+چه روزای سخت و بدیه !

کاش تموم بشه...

مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 8:22