سرخی چشمام و گودی زیر چشمم بدجوری توی ذوق میزد.
آب از مژه هام چکه میکرد و بینیمو با صدا بالا کشیدم و یه لحظه احساس کردم سرگیجه دارم.
چشامو محکم بستم و روی سرامیک های کف حمام نشستم...
احساس بدبختی کل وجودمو گرفته بود .
نمی دونم با چه توانی بلند شدم و دوباره رفتم زیر دوش و هق هق هامو خفه کردم و گوشم بدجور تیر میکشید .
آدم توی آینه بهم دهن کجی میکرد و من عجیب دلم میخواست آینه رو بشکنم...
+چه روزای سخت و بدیه !
کاش تموم بشه...
مکن زغصه شکایت...برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 99