201- شب

ساخت وبلاگ

مثلا چی می شد،بجای شب؛روز زمان استراحت میشد؟هوم؟البته منهای روزهای بهار ها؛بهار رو باید روزهاش نفس کشید،توی حیاط فرش پهن کرد و پشتی گذاشت و عصرها چایی بخوری و مست از عطر بهار نارنج بشی،اصن این شعار من شده! توی خرداد و تیر هم مست از عطر مریم های باغچه بشی،منو باید با کاردک از وسط حیاط جمع کنن روزایی که هوا خوبه. والا.

ولی با ارفاق شهریور و مهرو اسفند هم قبوله؛بقیش مفت نمی ارره! والا

انقد خوووبه...مخصوصا که 12 به بعد شب همه لامپارو خاموش میکنیم و من یواشکی پرده اتاقمو میکشم بالا و ماه و ستاره نگاه میکنم؛بگذریم که بعضی وقتا که هوا ابریه و من دلم خون میشه ولی اگر بارون بیاد حاضرم تا خود صبح فقط چشامو روی هم بذارم و هیچ حرکتی نکنم و فقط صدای بارون گوش کنم. 

کلا احساس میکنم خیلی تغییر کردم به نسبت قبل بعضی هاش خوب بود و بعضی ها هم بد؛اما درکل راضی هستم؛این رضایت درونیمو مدیون آدمای خوب زندگیم و خودمم.

حالا که فکرشو می کنم؛می بینم روزهم خوبه،بشرطی که انقد سرد نشه که قندیل ببندی و انقدر گرم نشه که عین اردک هی بری آب تنی! والا.

این آهنگام چه خوبن ها؛یه چند تا سبک ملو و آروم دانلود کردم؛یعنی از صدتا دیازپام بهترن. والا بخدا. میگم؟جدیدا اون قریحه و ذوق ادبیم کور شده؛گمونم قرنیه اش از جا در اومده .خنده.حتی روی منبر هم نمیرم و نصیحت های گرانبارم هم ته کشیده. قبلا ها کلی موضوع داشتم برای حرف و بحث اما الان دوست دارم بقیه صحبت کنن؛عجیبه ها. عجیییب!

فکر کنم گوش شیطون کر،چشش کف پام، دارم عاقل میشم. از این پس در این واحد بلاگفا احتمالا کمتر سخنرانی کنم و اگر هم بنویسم شرح حال نویسی باشه،از روز و حالم بنویسم. ولی انقد دلم میخواد عین قبلم بنویسم ها. چرا مثه قبل تپه هارو گلکاری نمیکنم و اتفاقات هیجان انگیز نمیوفته که بنویسم؟اون استعداد طنز نویسیم هم از ریشه خشک شده انگار،خاک برسرش. خنده

+ببار ای بارون-محمدرضا شجریان

مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 6 فروردين 1399 ساعت: 5:52