+ امروز صبح از ترس ۳۴واحدِ مانده از خواب بیدار شدم، با دلهره و استرس زمان امتحاناتم، با همان حالاتی که انگار صبح ساعت۸ امتحان داشتم و نخوانده ام... آسودگیِ بعد از بالا آمدنِ ویندوز را دوست داشتم...
+ پدیشب خواب دیدم، از همان خواب های کذایی از همان ها که هرچه میگذشت پیچیده تر می شد و من همچو افراد دهان دوخته تنها انگار نقش نظاره گر را داشتم با اینکه می دانستم چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد، تنها به خودم دروغ میگفتم، کاری که همیشه میکنم، حتی در هوشیاریِ مطلق... خداراشکر که صبح شد...
+ در من ترانهای نبود،تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای مُتبرک
بیباران، در نگاه تو سبز شدم....
مکن زغصه شکایت...برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 71